محل تبلیغات شما

این شعر خیلی به حس و حال من نسبت به عید شبیه است


سبزه‌ها را گره زدم به غمت

غمِ از صبر، بیشتر شده‌ام

سالِ تحویلِ زندگیت به هیچ

سیزده‌های در به در شده‌ام


سفره‌ای از سکوت می‌چینم

خسته از انتظار و دوری‌ها

سال‌هایی که آتشم زده‌اند

وسطِ چارشنبه‌سوری‌ها


بچّه بودم. و غیر عیدی و عشق

بچّه‌ها از جهان چه داشته‌اند؟!

درِ گوشم فرشته‌ها گفتند

لای قرآن، تو» را گذاشته‌اند!


خواستی مثل ابرها باشی

خواستم مثل رود برگردی

سیزده روز تا تو برگشتم

سیزده روز گریه‌ام کردی


ماه من بود و عشق دیوانه!

تا که یک‌دفعه آفتاب آمد

ماهیِ قرمزی که قلبم بود

مُرد و آرام روی آب آمد


پشت اشک و چراغ‌قرمزها

ایستادم! دوباره مرد شدم

سبزه‌ای توی جوی آب افتاد

سبز ماندم اگرچه زرد شدم

.

وَانْ یکاد»ی که خواندم و خواندی

وسط قصّه‌ی درازی‌ها!!

باختم مثل بچّه‌ای مغرور

توی جدّی‌ترینِ بازی‌ها!


سبزه‌ها را گره زدم امّا

با کدام آرزو؟ کدام دلیل؟

مثل من ذرّه ذرّه می‌میرند

همه‌ی سال‌های بی‌تحویل!


سید مهدی


پی نوشت: سال نو پیشاپیش خجسته و فرخنده باد

روز مرد و پدر بر همگی مبارک

مراقب خودتون باشید و دلتون شاد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها